روزمرگی های حمید سبزیانی

  • ۰
  • ۰

اسب حیوان نجیبی است اگر بگذارند

چون بشر کیس عجیبی است اگر بگذارند

  سم بکوبد به زمین توی چراگاه جمال

گاهش از عشق نصیبی است اگر بگذارند

گیرم از یونجه ی تر معده ی خود پر سازد

در دلش حسرت سیبی است اگر بگذارند

چه کم از این پسران رپ و ریپی دارد

طالب زینت و زیبی است اگر بگذارند

چه بسا اسب که اسباب سواری را باخت

طعمه‌ی ساده فریبی است اگر بگذارند

اسب عاشق شد و فرمود :”نجابت کشک است

بوسه هم حس غریبی است اگر بگذارند

زین و دل داده ی آن یال پریشانم و دل-

گیرِ افسار حبیبی است اگر بگذارند

نعل در آتش دل می نهم از یورتمه اش

در دلم طرفه لهیبی است اگر بگذارند…”

نر اگر بود که صد در صد او مشتاق است

  مادیان نیز صدی- بیست اگر بگذارند!

“بوالفضول” آمده و هیبت طنزش مخفی است

طنز پرداز مهیبی است اگر بگذارند !

**************

اسب تازی شده مجروح به زیر پالان

طوق زرین همه بر ردن خر می بینم!

************

اسب‏ها یک روز باز

روی پا می‏ایستند

آخر آنها اهل خواب

اهل آخور نیستند

*************

تا توانی به گرد عامه مگرد

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی