روزمرگی های حمید سبزیانی

۸۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مهرلیزری» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

کل آب اقیانوس هم 
نمیتواند یک قایق را 
غرق کند، مگر اینکه 
در آن رخنه کند.
همین گونه، 
انسان های منفی دنیا
 قادر نیستند شما را
 تحقیر کنند مگر اینکه
 بگذارید به درونتان وارد شوند.🌹🌹

 

(( قدر داشته یمان را بدانیم و نگذاریم به راحتی از دستمان بگیرند. من مهرسازی کار میکنم و خداروشکر هر روز هم مشتریهای خودمان را داریم حالا یا مهرلیزری شده مهرژلاتینی شده. بلخره اون چیزی که رزق ماست میرسه. پس تلاش کنیم و قدر داشته هایمان را بدانیم ))

  • حمید سبزیانی
  • ۰
  • ۰

زندگی حکایت قدیمی کوهستان است،

 صدا می کنی و می شنوی...

پس به نیکی صدا کن، تا به نیکی به تو پاسخ دهند ......
 

  • حمید سبزیانی
  • ۰
  • ۰

به کسانی که به شما حسودی میکنند احترام بگذارید !

زیرا اینها کسانی هستند
که از صمیم قلب معتقدند
شما بهتر از آنانید

(( مهرفوری زمان معتقد است کسی که به شما حسادت میکند اول خودش اذیت میشود و بعد دیگران))

  • حمید سبزیانی
  • ۰
  • ۰

شروع کار

در این پست می خواهیم درباره ما و داستان راه اندازی کسب و کارمان توضیحاتی بدهیم .شاید خلاصه ای از تجربیات کودکی بنیانگذار مهرزمان جالب باشد.در دوران گذراندن تحصیلی دوران راهنمائی و کتاب هنر اول راهنمائی و دل بستن به این کتاب زیبا شروع شد.یکی از بهترین و جذابترین و بهتربگویم دوست داشتنی ترین کتاب من بود.معلم هنر ما مشاغل کاریش در دو نوبت بود و بعدظهرها به مغازه ایی که دایر کرده بود در زمینه مهرسازی و تابلو سازی بود و از انجا که بنده علاقه ایی زیاد به این هنر داشتم از ایشان خواستم بعدظهرها روز خودم را انجا سپری کنم و اینکه بیشتر از هرچیز به تمرین خوشنویسی و طراحی در می پرداختم و بی نهایت کنجکاو بودم که زوتر یاد بگیرم و معلم بنده که در واقع صاحب کارم هم بود، علاقه ایی چندان به زود یاد گرفتن من نداشت، علتش هم واضع بود هدفشان این بود که سالها باید کار کنی و زحمت بکشی که به اصطلاح ماهی گیری نشانت میدادن و به یاد دارم دستمزد من در هفته پانصد تومان بود و بعد از یک سال هفتگی هزار تومن شد.آن زمان که مهرلیزری وجود نداشت فقط مهر ژلاتینی بود. اونم من بعد از دو سال تازه دستگاه مهرژلاتینی دیده بودم.البته مغازه مهر هازو نمیزد.منزل کارشو انجام میداد فقط مغازه تحویل مشتری میدادیم

  • حمید سبزیانی
  • ۰
  • ۰

هرروز صبح لذتی که باخدا حرف زدن داره.هیچی دیگه نمیتونه داشته باشه

هروقت صداش میزنیم انگار راست میگن از شاهرگ به ادم نزدیکتره

باخلوص نیت صداش بزن حتما جوابتو میده .من برای کسب و کارم هر روز صداش میزنم

میگم خدایا این مجموعه مهرزمان رو حفظ کن و هر روز مشتریهای مارو زیاد کن .مگه میشه دعا کردو

مهرلیزری سفارش نیاد. یا حتی مهرژلاتینی هم باشه. حتما میاد و خدایا شکرت با این همه محبت زیادت

  • حمید سبزیانی
  • ۰
  • ۰

دیروز داشتم با یکی از مشتریهای مهرزمان صحبت میکردم در مورد مهرژلاتینی که میخوام سفارش بدم

و شاید بالای ده بار طراحی کردم و ارسال کردم. اخرش میگه ببخشید من مهرلیزری میخواستم

گفتم اول شما مشخص کنید چی میخواین بعد بگید من طراحی کنم. هرطراحی مناسب یه کاریه

همین رو گفتم ناراحت شد و کلا اشتباهی به شما سفارش دادم.باید به کسی دیگه زنگ میزدم. بعضی

از روزها واقعا هرچقدر هم تلاش میکنی انگار روز شما نیست

  • حمید سبزیانی
  • ۰
  • ۰

دو مدل مهر میشود اجرا کرد که مهر لیزری دسته معمولی و مهرلیزری اتوماتیک

مهر برجسته

مهر برجسته همانطور که از اسم آن مشخص است بر روی کاغذ حالت برجستگی ایجاد میکند .

این نوع مهر ها از امنیت بالای برخوردار است و به راحتی قابل کپی نمیباشد چون که حتما باید خود مهر را در اختیار داشت تا بتوانید از آن استفاده کنید و نمیشود با پرینتر و دستگاهای کپی مهر را جعل کرد .

مهر جیبی

ساخت مهر جیبی به دو صورت انجام میشوند ، مهر ساده و مهر لیزری که مهر جیبی به دلیل کم جا و کوچک بودن و استفاده آسان از محبوبیت بالای برخوردار است ، این نوع مهرها مناسب کسانیت که همواره نیاز دارند مهرشان

همراهشان باشد مهر جیبی لیزری را میتوانید به صورت چند رنگ سفارش دهید .

مهر اتوماتیک

مهر اتوماتیک از محبوبیت بسیار بالای برخوردار است به این دلیل که در این نوع مهرها

نیازی به همراه داشتن استامپ نبوده و همین امر باعث محبوبیت مهر اتوماتیک شده است .

ساخت مهر اتوماتیک در دو نوع انجام میشود مهر لیزری اتوماتیک و مهر ژلاتینی و مهر اتوماتیک لیزری .

و شایان ذکر است که این مهر های اتوماتیک از عمر بالای برخوردار میباشند .

 

 
  • حمید سبزیانی
  • ۰
  • ۰

چون روزم را باخودش شروع کردم.( دعای من با خدای خودم. خدایا چنان کن سرنجام کارها که تو خوشنود باشی و ما رستگار ) این دعارو برای مجموعه ساخت مهر فوری زمان میخونم آنروز را بی دشت نمیگذرانیم

  • حمید سبزیانی
  • ۰
  • ۰

شروع کارمن

در این پست می خواهیم درباره ما و داستان راه اندازی کسب و کارمان توضیحاتی بدهیم .شاید خلاصه ای از تجربیات کودکی بنیانگذار مهرزمان جالب باشد.در دوران گذراندن تحصیلی دوران راهنمائی و کتاب هنر اول راهنمائی و دل بستن به این کتاب زیبا شروع شد.یکی از بهترین و جذابترین و بهتربگویم دوست داشتنی ترین کتاب من بود.معلم هنر ما مشاغل کاریش در دو نوبت بود و بعدظهرها به مغازه ایی که دایر کرده بود در زمینه مهرسازی و تابلو سازی بود و از انجا که بنده علاقه ایی زیاد به این هنر داشتم از ایشان خواستم بعدظهرها روز خودم را انجا سپری کنم و اینکه بیشتر از هرچیز به تمرین خوشنویسی و طراحی در می پرداختم و بی نهایت کنجکاو بودم که زوتر یاد بگیرم و معلم بنده که در واقع صاحب کارم هم بود، علاقه ایی چندان به زود یاد گرفتن من نداشت، علتش هم واضع بود هدفشان این بود که سالها باید کار کنی و زحمت بکشی که به اصطلاح ماهی گیری نشان میدادن و به یاد دارم دستمزد من در هفته پانصد تومان بود و بعد از یک سال هفتگی هزار تومن شد.

و امروز خدارا شاکرم که به ما لطف کرد و این هنر ار با ذوق زیاد شروع کردم و تا به الان بیست بیش از بیست سال سابقه در زمینه مهرسازی و مهرلیزری فعالیت دارم

  • حمید سبزیانی
  • ۰
  • ۰

این متن برنده جایزه ادبی کوتاه آلمان شد 👎👎👎

مردی

درحال

مرگ بود

وقتی که

متوجه

مرگش شد

خدا را با

جعبه ای

در دست دید

*خدا* :

وقت رفتنه

*مرد* :

به این زودی؟

من نقشه های

زیادی داشتم

*خدا* :

متاسفم

ولی وقت

رفتنه

*مرد* :

در جعبه ات

چی دارید؟

*خدا* :

متعلقات

تو را

*مرد* :

متعلقات

من ؟

یعنی

همه چیزهای

من ؛

لباسهام

پولهایم و ـ ـ ـ

*خدا* :

آنها دیگر

مال تو

نیستند

آنها متعلق به

زمین هستند

*مرد* :

خاطراتم چی ؟

*خدا* :

آنها متعلق

به زمان

هستند

*مرد* :

خانواده و

دوستانم ؟

*خدا* :

نه ،

آنها موقتی

بودند

*مرد* :

زن و

بچه هایم ؟

*خدا* :

آنها متعلق به

قلبت بود

*مرد* :

پس وسایل

داخل جعبه

حتما

اعضای

بدنم

هستند ؟

*خدا* :

نه ؛

آنها متعلق

به گردوغبار

هستند

*مرد* :

پس مطمئنا

روحم است ؟

*خدا* :

اشتباه

می کنی

روح تو

متعلق

به من است

مرد با اشک

در چشمهایش

و باترس زیاد

جعبه در دست

خدا را گرفت

و باز کرد ؛

دید خالی

است!

مرد

دل شکسته

گفت :

من هرگز

چیزی نداشتم ؟

*خدا* :

درسته ،

تو مالک

هیچ چیز

نبودی !

*مرد* :

پس من

چی داشتم ؟

*خدا* :

لحظات زندگی

مال تو بود ؛

هر لحظه که

زندگی کردی

مال تو بود .

زندگی

فقط

لحظه ها

هستند

قدر

لحظه ها را

بدانیم و

لحظه ها را

دوست

داشته

باشیم

آنچه از سر گذشت ؛ شد سر گذشت

حیف بی دقت گذشت ؛ اما گذشت!

تا که خواستیم یک «دو روزی» فکر کنیم

بر در خانه نوشتند؛ ⇦در گذشت⇨

(((دیدی متنش دلنشین بود)))

شمارو نمیدونم ولی خودم از موقعی که این متن رو خوندم روی من حسابی تاثیر مثبت گذاشته و امیدوارم برای شماهم همنطور باشه. از صبح که میرم دفتر به خدا میگم خدایا اول به امید تو این دفتر مهرزمان رو باز میکنم. و هرچقدر که فکر میکنی من تو حق کسی اجهاف نمیکنم به اون اندازه رزق مارو بده و مهرلیزری که من

قیمتش مثلا 200 هزار تومنه و قیمت اتحادیه هستش رو 190 میزنم.باید ترسید از موقعی که بلخره قسمت ماهم میشه

  • حمید سبزیانی